روزي كه خدا تو رو به ما هديه داد
سلام عزیز دلم دوباره فرصتی شد تا بتونم برات بنویسم الان که من تصمیم به نوشتن گرفتم تو خوشبختانه لالا کردی و ان شااله اجازه میدی مامانی با خیال راحت برات بنویسه تو این پست میخوام جریان تولد قشنگت و تعریف کنم َبالاخره انتظارها به پایان میرسید و همه منتظر تولد یه گل پسر بودن و برای منم شمارش معکوس شروع شده بود یادمه آخرین باری که رفتم دکتر با مامان جون رفتم و هممون فکر میکردیم یه ۱۰ روز دیگه ای بنا به اونچه سونوگرافیات نشون میداد تا تولدت مونده َوقتی نوبت من شد و رفتم تو اتاق خانم دکتر یه نگاهی به هیکل من انداخت و گفت خانم فلانی دیگه استراحت کافیه نمیخوایچشمت به جمال آقازادت روشن بشه ؟منم لبخندی زدم و پرسیدم چه قد دی...
نویسنده :
مامان محمد جون
13:01